خاطرات من و مهدی و نی نی

روز پدر و تولد حضرت علی مبارک ( البته با تأخیر)

سلام به همه دوستای گلم ....  خوبین ؟ خوشین ؟ سلامتین ؟ دلم واسه همتون تنگ شده بود . یه هفته که تهران نبودم .. این دو روز هم اینقدر کار داشتم که نتونستم جم بخورم ... توی اون هفته مثل اینکه سرور مرکزی شرکت سوخته بوده بعد همه سیستمها قاط زده بوده ..... این دو روز هم من سیستمم حسابی قاطی پاطی بود ... تا امروز بالاخره این مهندس کامپیوترمون کشف کرد که از آی پی من یه نفر دیگه هم داره استفاده میکنه ... خلاصه به هر حال فعلآً که درست شده و مشکلی نداره ...

وااااای از مشهد براتون بگم .... جای همتون خالی .... برای همه عزیزام و دوستای گلم کلی دعا کردم .... مخصوصاً برای انار بانو جونم .... دعا کردم خدا هر جوری که به صلاحشه مشکلشو بر طرف کنه ....  این مشهد با همیشه فرق داشت .... نمی دونم ولی یه حس خیلی خوب داشتم .... حسی که توی مدینه و مکه داشتم اینجا دوباره برام زنده شد .... یه احساس سبکی .... یه حسی که خیلی آرومم کرد .... بهم آرامش داد ... سه شنبه شب یعنی یه روز قبل از اومدنمون رفتیم حرم .... دعای توسل بود ... وااااااااااااای الان که دارم میگم هم دلم هوای اونجا رو کرد .... خیلی با حال بود .... تا حالا هیچ دعای توسلی اینجوری به دلم نشسته بود .... دعا رو حاج منصور می خوند ..... یه جوریه صداش .... انگار میره تو قلب آدم .... ایشاا... قسمت همتون بشه برین ....  به ما که خیلی چسبید ..... نی نی گوگولی هم دومین مسافرت زندگیشو رفت .... اولیش که ماسوله بود اینم از مشهد ....   اونجا هم طفلکی مامان مهدی و برادراش خیلی  هوامو داشتن و به قول معروف نذاشتن آب تو دل من تکون بخوره ..... خدا رو شکر خیلی سفر خوبی بود و بر خلاف اون چیزی که فکر می کردم و ترسی که از مسافرت با قطار داشتم ولی همه چیز به خیر و خوشی تموم شد و خیلی هم خوش گذشت ... 

اینم ایوون طلا که من عاشقشم ... مخصوصاً تو شب

 از حدود 4-5 روز پیش نی نی داره تکون می خوره تو دلم ....   قشنگ حس میکنم حرکاتشو .... یه دفعه از یه طرف دلم سر می خوره میره اون ور .... مخصوصاٌ موقعی که دراز کشیدم و استراحت می کنم اون تازه به حرکت میافته   ...مثل ماهی می مونه ..... خالم بعد از اینکه بهش گفتم مثل ماهی حرکت می کنه اسمشو گذاشته نمو ....  امروز زنگ زدم دکترم وقت بگیرم .... برای سه شنبه وقت داد .... بعدشم خودم زنگ زدم برای سونو گرافی هم وقت گرفتم که برم ... اونم چهارشنبه وقت داد .... خدا کنه این دفعه معلوم بشه که این ماهی کوچولو چیه  و یه خانواده ای رو از بلا تکلیفی نجات بده ....   بابام اولتیماتوم داده که باید زودتر بری سونو معلوم بشه که چیه بالاخره این وروجک ....  ذوق داره که زودتر براش بریم خرید .... من خودم از مشهد یه کیف خوشگل با یه عروسک مامانی خریدم براش .... حالا نمی دونم اگه پسر باشه چی کار کنم با اینا .... یه گاو تپل با مزه هم که یکی از دوستای خالم خودش درست میکنه براش خریدم ....واقعاً دختر یا پسرش فرقی نمی کنه فقط خدا لطفشو بهمون تموم کنه و بچمون سالم باشه همون برای همه مون کافیه ...

راستی روز پدر رو هم البته با یک هفته تاخیر به همه باباهای دنیا مخصوصاٌ بابای گل ونازنین و مهربون خودم  تبریک میگم .... ایشاا... که خدا سایه شو سالهای سال بالای سر ما نگه داره .... بعد هم روز مرد رو به مهدی جونم تبریک میگم ....   براش آرزوی سلامتی میکنم و دعا میکنم که همیشه کنار هم خوشبخت باشیم . همین جوری که الان هستیم ....  ضمناً امسال دو تا تبریک بهش گفتم هم روز پدر و هم روز مرد .... 2 تا کادو هم براش گرفتم .... یکی از طرف خودم یکی هم از طرف نی نی ....

  تا بعد.......